من هرروز منتظر طلوع دوباره تو هستم
تا به کی نمی دانم ولی منتظر می مانم
تو به اقاقیها گفتی که می آیی
آری می آیی چه خوب است که زود تر بیایی زودتر
تاساقه های کوچک شمعدانی حیاطمان را نشکنند و
گلبرگ های باغچه مان را لگد نکنند
می دانم که می ایی
آنقدر منتظرت هستم که پنجره همیشه جلوس چشمان من هست
هر کجا را نگاه می کنم پنجره را می بینم
وگوشهایم منتظر ند تا که تو آواز سر دهی
من منتظر هستم
